سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :1
کل بازدید :65984
تعداد کل یاداشته ها : 569
103/2/5
12:40 ع
بسیاری‌ مطالب‌ نادانسته‌ درباره‌ی‌ دگرگونیهای‌ اقلیمی‌ اروپا و آسیا در ده‌ هزار سال‌ اخیر در میان‌ هست‌. یخهای‌ آخرین‌ یخبندان‌ خرد خرد پس‌ رفتند و دورانی‌ دراز از دست‌ و آب‌ و هوای‌ دشتی‌ در استپهای‌ اروپا پدیدار شد. در حدود 12000 یا 10000 سال‌ پیش‌ جنگلها جای‌ دشتها را گرفتند. بر اثر این‌ دگرگونیها شکارگران‌ اسبهای‌ پست‌ قد، جای‌ به‌ ماهیگیران‌ و شکارگران‌ آهوان‌ جنگل‌ ماگدالنی‌ دادند و اینان‌ نیز جای‌ به‌ گله‌داران‌ و کشاورزان‌ نوسنگی‌ پرداختند. تا چند هزار سالی‌ هوای‌ اروپا گویا گرمتر از امروز بوده‌ است‌. دریایی‌ پهناور از بالکان‌ تا آسیای‌ میانه‌ و تا روسیه‌ی‌ میانه‌ را در برگرفته‌ بود و بر اثر پس‌ روی‌ آب‌ این‌ دریا هوای‌ جنوب‌ روسیه‌ و آسیای‌ میانه‌ رو به‌ شدت‌ رفت‌ و در همین‌ هنگام‌ نیز تمدنهای‌ دره‌های‌ رودها پدید آمد. بسیاری‌ شواهد در دست‌ است‌ که‌ نشان‌ می‌دهد هوای‌ اروپا و آسیای‌ غربی‌ گواراتر و ملایم‌تر بود و نیز گیاهان‌ سرسبز این‌ سرزمینها در 4000 تا 3000 سال‌ پیش‌ بسیار بیشتر از امروزه‌ بوده‌ است‌. در آن‌ روزگار در جنوب‌ روسیه‌ و ترکستان‌ غربی‌ جنگلهایی‌ بود که‌ امروز جای‌ آن‌ را استپ‌ و بیابان‌ گرفته‌ است‌. از سویی‌ در میان‌ 1500 و 2000 سال‌ پیش‌ سرزمین‌ میان‌ آرال‌ و خزر خشک‌تر و این‌ دریاچه‌ها خردتر از امروز بوده‌.
.................................................................................................................................................................................... در اینجا باید یادآور شویم‌ که‌ توتمس‌ سوم‌ فرعون‌ مصر در حدود (سده‌ی‌ پانزدهم‌ پ‌.م‌.) در آن‌ سوی‌ فرات‌ گله‌ای‌ از 120 فیل‌ شکار کرد. بر روی‌ دشنه‌ای‌ اژه‌ای‌ که‌ در میسن‌ یافته‌ شده‌ و تاریخ‌ آن‌ به‌ 2000 سال‌ پ‌.م‌. می‌رسد صحنه‌ای‌ از شکار شیر نقش‌ شده‌ است‌. شکارگران‌ سپرهای‌ بزرگ‌ و زوبینهایی‌ دارند و به‌ صف‌ در پس‌ یکدیگر ایستاده‌اند. نخستین‌ مرد از ایشان‌ با زوبین‌ بر شیر زخمی‌ زده‌ است‌ و چون‌ جانور زخمی‌ به‌ سوی‌ او می‌جهد به‌ پشت‌ سپرش‌ پناه‌ می‌جوید. و دومی‌ زخمی‌ به‌ سرش‌ می‌زند تا آنکه‌ شیر از پای‌ درآید. این‌ چنین‌ روش‌ را مازائیان‌ امروز دارند و خاص‌ مردمی‌ است‌ که‌ در سرزمین‌ ایشان‌ شیر فراوان‌ باشد. فراوانی‌ شیر هم‌ نشانه‌ی‌ فراوانی‌ شکار و شکار هم‌ از بسیاری‌ گیاه‌ داستان‌ می‌زند. در حدود 2000 سال‌ پ‌.م‌. سخت‌ شدن‌ اقلیم‌ در سرزمینهای‌ میانه‌ی‌ جهان‌ کهن‌ که‌ از آن‌ در گذشته‌ سخن‌ گفتیم‌ موجب‌ شد که‌ آریاییان‌ به‌ سوی‌ جنگلها و دشتهای‌ جنوب‌ که‌ جایگاه‌ مردم‌ متمدن‌تر و آبادی‌ نشین‌ بود روان‌ گشتند.

................................................................................................................................. شیرگویا تا سده‌ی‌ چهارم‌ پ‌.م‌. در بالکان‌ پیدا می‌شد. فیلها شاید تا سده‌ی‌ هشتم‌ پ‌.م‌. از آسیای‌ غربی‌ برافتاده‌ بودند. شیر که‌ بسیار بزرگ‌تر از شیرهای‌ امروزی‌ بود، تا دوران‌ نوسنگی‌ در جنوب‌ آلمان‌ پیدا می‌شد. یوزپلنگ‌ در یونان‌ و جنوب‌ ایتالیا و جنوب‌ اسپانیا تا آغاز دوران‌ تاریخی‌ (در حدود 1000 پ‌.م‌.) وجود داشت‌.
  
  
در سپیده‌ دم‌ تاریخ‌ (مثلاً 1500 پ‌.م‌.) یونانیان‌ همچون‌ مردمی‌ نیمه‌ بیابان‌نشین‌ آریایی‌ جلوه‌گر می‌شوند که‌ خردخرد به‌ سوی‌ چراگاههای‌ جنوب‌ به‌ بالکان‌ روانند و با تمدن‌ کهن‌ اژه‌ که‌ کنوسوس‌ جلوه‌گاه‌ آن‌ بود برخورد می‌کنند و با آن‌ می‌جنگند و در می‌آمیزند...................................................................................................

در شعرهای‌ هومر ، این‌ قبیله‌های‌ یونانی‌ به‌ یک‌ زبان‌ مشترک‌ سخن‌ می‌گویند و یک‌ سنت‌ مشترک‌ که‌ در شعرهای‌ حماسی‌ آمده‌ است‌ ایشان‌ را یک‌ پارچه‌ نگاه‌ می‌دارد. در عین‌ اینکه‌ یگانگی‌ آنان‌ چندان‌ استوار نیست‌، همه‌ قبیله‌های‌ مختلف‌ خویش‌ را به‌ نام‌ هلنس‌ (Hellenes) می‌خوانند. شاید در گروههای‌ متعدد به‌ یونان‌ آمده‌ باشند. مثلاً ایونیان‌ و اِ اولیان‌ و دوریان‌ (Ionians, Eolians, Dorians) لهجه‌های‌ بسیار فراوان‌ داشتند. ایونیان‌ گویا پیش‌ از دیگران‌ آمده‌ و با مردم‌ متمدنی‌ که‌ بر آنان‌ چیره‌ گشته‌ بودند سخت‌ درآمیختند. مردم‌ شهرهایی‌ مانند آتن‌ و ملطیه‌ شاید از نظر نژادی‌ کمتر ریشه‌ی‌ نزدیک‌ داشته‌ باشند تا مدیترانه‌ای‌. دوریان‌ گویا بازپسین‌ و نیرومندترین‌ و کم‌ تمدن‌ترین‌ این‌ نو رسیدگان‌ باشند. این‌ قبیله‌های‌ هلنی‌ تمدن‌ اژه‌ای‌ را که‌ پیش‌ از آمدن‌ ایشان‌ در سرزمینهای‌ شمال‌ شرقی‌ مدیترانه‌ گسترش‌ یافته‌ بود درهم‌ شکسته‌ و برانداختند و بر فراز خاکستر آن‌ تمدنی‌ از خویشتن‌ بنیاد افکندند. ایشان‌ به‌ دریانوردی‌ پرداختند و از راه‌ دریا و جزیره‌ها به‌ آسیای‌ صغیر راه‌ جستند و از تنگه‌های‌ داردانل‌ و بسفور گذشته‌ و در کرانه‌های‌ شمال‌ دریای‌ سیاه‌ جای‌ گرفتند. همچنین‌ از سوی‌ مغرب‌ به‌ جنوب‌ ایتالیا راه‌ جستند که‌ سرانجام‌ Magna- Craecia یا یونان‌ بزرگ‌ نام‌ گرفت‌ و نیز در کرانه‌های‌ شمال‌ مدیترانه‌ پراکنده‌ شدند. شهر مارسی‌ را در جایگاه‌ یک‌ آبادی‌ فینیقی‌ بر پا داشتند در سیسیل‌ به‌ هم‌ چشمی‌ فینیقیان‌ در 735 پ‌ .م‌. ساکن‌ شدند. .....................................................................................................

بعد از هلنیها
..........................................................- به‌ دنبال‌ یونانیان‌ اصلی‌ قبیله‌های‌ خویشاوند آنان‌ مانند مقدونیان‌ و تراکیان‌ آمدند و در سوی‌ چپ‌ تراکیان‌ فریگیان‌ از بسفور گذشتند و به‌ آسیای‌ صغیر راه‌ یافتند. همه‌ی‌ این‌ گستردگی‌ یونانیان‌ پیش‌ از آغاز تاریخ‌ و خط‌ و کتابت‌ روی‌ داد. در سده‌ی‌ هفتم‌ پ‌.م‌. (یعنی‌ به‌ هنگام‌ اسارت‌ یهود در بابل‌) آثار جهان‌ کهن‌ پیش‌ از تمدن‌ یونانی‌ در اروپا برافتاد و ناپدید شد. صیدا و کنوسوس‌ دیگر اهمیت‌ خود را از دست‌ داده‌ و از میسن‌ و تروا تنها افسانه‌ای‌ مانده‌ و شهرهای‌ بزرگ‌ جهان‌ نوبنیاد یونان‌ همانا آتن‌ و اسپارت‌ (پایتخت‌ لاکدمون‌) و کرنت‌ و طب‌ و ملطیه‌ اند. این‌ جهانی‌ که‌ پدران‌ ما آن‌ را « یونان‌ کهن‌ » نامیدند برفراز ویرانه‌های‌ فراموش‌ شده‌ی‌ آبادیهایی‌ برپا شد که‌ در هنر و تمدن‌ دست‌ کمی‌ از تمدن‌ یونان‌ کهن‌ نداشتند و امروزه‌ تازه‌ بر اثر کوشش‌ کاوشگران‌ از آن‌ آگاهی‌ می‌یابیم‌. ...........................................................................................................................................

جلوه‌های‌ یونان‌ کهن‌
................................................................................................................................- جلوه‌های‌ یونان‌ کهن‌ که‌ از آن‌ سخن‌ خواهیم‌ گفت‌ هنوز در خیال‌ و در سازمانهای‌ اجتماعی‌ آدمیان‌ زنده‌ مانده‌ است‌. زیرا که‌ زبان‌ آن‌ زمان‌ آریایی‌ دلنشین‌ و زیبا و بسیار رسا بود که‌ با زبانهای‌ ما بسیار همانند است‌ و از آن‌ رو که‌ الفبای‌ مدیترانه‌ای‌ را گرفته‌ و با افزودن‌ حروف‌ با صدا تکمیل‌ کردند هنر خواندن‌ و نوشتن‌ را آسان‌ ساختند و بسیاری‌ توانستند آن‌ را فراگیرند و سرمایه‌ای‌ برای‌ اعصار بعد بر جای‌ گذاشتند. .......................................................................................................

جلوه‌های‌ تمدن‌ هلنی‌ چیست‌؟
......................................................................................................................- اینک‌ این‌ تمدن‌ یونانی‌ که‌ در جنوب‌ ایتالیا و یونان‌ و آسیای‌ صغیر در سده‌ی‌ هفتم‌ پ‌.م‌. رو به‌ پیشرفت‌ گذاشت‌ تمدنی‌ است‌ که‌ از بسیاری‌ جهات‌ مهم‌ از دو تمدن‌ دره‌ی‌ نیل‌ و دو رود بین‌النهرین‌ فرق‌ داشت‌. این‌ تمدنها در قرون‌ بسیار پیشرفت‌ کرد و آهسته‌ و کند برفراز زندگی‌ وابسته‌ به‌ پرستشگاه‌ و کشاورزی‌ بدوی‌ و کاهن‌ شاهان‌ و خداشاهان‌ کشور شهرهای‌ نخستین‌ به‌ امپراطوری‌ مبدل‌ شد. اما یونانیان‌ گله‌دار وحشی‌ و مهاجم‌ به‌ سوی‌ جنوب‌ به‌ جهانی‌ روی‌ آوردند که‌ تمدن‌ آن‌ در آن‌ هنگام‌، کهن‌ گشته‌ بود. کشتی‌رانی‌ و کشاورزی‌ و شهرهای‌ بارودار و خط‌ پیدا آمده‌ بود. یونانیان‌ تمدنی‌ از آن‌ خویشتن‌ پدید نیاوردند. تمدنی‌ را تباه‌ ساختند و از ویرانه‌های‌ آن‌ تمدنی‌ دیگر سر هم‌ کردند..................................................................................................................

..........................یونان‌ بدون‌ کاهن‌ - پادشاه‌
..................................................................................................................................... باید بیفزاییم‌ که‌ در تاریخ‌ یونان‌ اثری‌ از مرحله‌ی‌ کشور - پرستشگاهی‌ و کاهن‌ - شاهی‌ نیست‌. یونانیان‌
بلافاصله‌ به‌ سازمان‌ شهری‌ که‌ در مشرق‌ زمین‌ به‌ گرد پرستشگاه‌ پدیدار شد، رسیدند. آنچه‌ بیشتر در ایشان‌ از ظواهر شهری‌ اثر گذاشت‌ دیوارهای‌ پیرامون‌ آن‌ بود. در این‌ امر تردید داریم‌ که‌ آنان‌ بی‌درنگ‌ به‌ زندگی‌ شهری‌ خوکرده‌ باشند. نخست‌ در روستاهای‌ بی‌حصار بیرون‌ شهرها که‌ به‌ دست‌ ایشان‌ ویران‌ شده‌ بود زیستند و آن‌ شهرها همچون‌ سرمشقی‌ در برابر چشم‌ آنان‌ قرار داشت‌. نخست‌ شهر را جای‌ امنی‌ در هنگام‌ زد و خورد پنداشتند. پرستشگاه‌ را هم‌ برای‌ شهر طبیعی‌ یافتند. آنان‌ این‌ میراث‌ را از تمدن‌ گذشته‌ یافتند و هنوز هم‌ اندیشه‌ها و سنت‌ سرزمینهای‌ پر جنگل‌ در فکر ایشان‌ ریشه‌ای‌ ژرف‌ داشت‌. نظام‌ پهلوانی‌ جامعه‌ی‌ ایلیاد این‌ سرزمین‌ را فرا گرفت‌ و با وضع‌ جدید سازگار شد. هر چه‌ زمان‌ می‌گذرد یونانیان‌ به‌ دین‌ و خرافات‌ گرایش‌ بیشتری‌ می‌یابند. پنداری‌ ایمان‌ و اعتقادات‌ قوم‌ شکست‌ خورده‌ از پایین‌ به‌ ایشان‌ رسوخ‌ می‌کند..................................................................................................................................

ساختمان‌ اجتماعی‌ - یونانیان‌
.....................................................................................................................................- ساختمان‌ اجتماعی‌ آریاییان‌ نخستین‌ بر نظامی‌ دو طبقه‌ای‌ مبتنی‌ بود از اشراف‌ و مردم‌ عادی‌ که‌ چندان‌ مرز مشخصی‌ میان‌ آنان‌ نبود و به‌ هنگام‌ جنگها پادشاهی‌ که‌ تنها رئیس‌ یک‌ خانواده‌ی‌ اشرافی‌ بود با عنوان‌: primus inter pares یعنی‌ رهبر در میان‌ همگنان‌ و برابران‌ ، مردم‌ را فرمانروا می‌شد. پس‌ از شکست‌ دادن‌ مردم‌ بومی‌ و ساختمان‌ شهرها، دو طبقه‌ی‌ دیگر از کارگران‌ کشاورز و کارگران‌ ماهر و غیر ماهر در پایین‌ دو طبقه‌ی‌ برشمرده‌ شده‌ افزوده‌ می‌شد. اینان‌ بیشتر بنده‌ بودند. اما در همه‌ی‌ اجتماعات‌ یونانی‌ از این‌گونه‌ مردم‌ «پیروزمند» اشرافی‌ و عادی‌ نبودند. بعضی‌ شهرها از «پناهندگان‌» تشکیل‌ می‌شد که‌ همانا مردم‌ شکست‌ یافته‌ و گریخته‌ در آنها گرد آمده‌ بودند و در آنها دیگر دو طبقه‌ی‌ بومی‌ یاد شده‌ نبودند.

..................................................................................................................................................................................................- در بسیاری‌ از اجتماعات‌ نخستین‌، بازماندگان‌ نفوس‌ قدیم‌، طبقه‌ی‌ فرمانبر را تشکیل‌ می‌دادند که‌ بندگان‌ کشور بودند مانند هلوتها در اسپارت‌. اشراف‌ و مردم‌ عادی‌ ملاک‌ و کشاورزان‌ ارباب‌ شدند. اینان‌ بودند که‌ کشتی‌سازی‌ را سرپرستی‌ می‌کردند و سفارش‌ می‌دادند و دست‌ به‌ کار بازرگانی‌ می‌زدند. اما بعضی‌ از شهریان‌ آزاده‌ی‌ تنگدست‌ در پی‌ کارهای‌ دستی‌ رفتند یا حتی‌ به‌ پاروزنی‌ در کشتیها برخاستند. کاهنانی‌ که‌ در یونان‌ بودند یا متولی‌ زیارتگاهها و یا پرستشگاهها بودند یا تشریفات‌ قربانی‌ گذراندن‌ با آنها بود. ارسطو در کتاب‌ سیاست‌، اینان‌ را طبقه‌ای‌ فرعی‌ از طبقه‌ی‌ رسمی‌ خودشان‌ می‌داند. شهریان‌ در جوانی‌ به‌ سپاهیگری‌ می‌پرداختند و به‌ هنگام‌ رسیدگی‌ و خردمندی‌ فرمانروایی‌ می‌کردند و به‌ پیری‌ کاهن‌ می‌شدند. طبقه‌ی‌ کاهنان‌ در مقام‌ مقایسه‌ با طبقه‌ی‌ همانند در مصر و بابل‌ کوچک‌ و ناچیز بود. خدایان‌ خاص‌ یونانیان‌ یعنی‌ خدایان‌ یونانیان‌ دوران‌ پهلوانی‌ چنان‌ که‌ گفتیم‌ آدمیانی‌ بودند سرافرازی‌ یافته‌ و با آنان‌ بی‌هراس‌ و بیم‌ فراوان‌ رفتار می‌شد. فرو دست‌ این‌ خدایان‌ مردم‌ آزاده‌ی‌ پیروزمند، خدایان‌ دیگری‌ از آن‌ مردم‌ شکست‌ یافته‌ می‌خزیدند که‌ پیروانی‌ از میان‌ مردم‌ زیر دست‌ از میان‌ بندگان‌ و زنان‌ می‌یافتند. از خدایان‌ اصلی‌ آریاییان‌ انتظار معجزه‌ و تسلط‌ بر زندگی‌ مردم‌ نمی‌رفت‌. اما مردم‌ یونان‌ مانند مردم‌ بیشتر کشورهای‌ شرقی‌ هزاره‌ی‌ اول‌ پ‌. م‌. بسیار پابند پیشگویی‌ وفال‌گیری‌ بودند. پیش‌ گوی‌ پرستشگاه‌ دلفی‌ به‌ ویژه‌ پرآوازه‌ بود. گیلبرت‌ موری‌ گوید «چون‌ پیرترین‌ مردان‌ قبیله‌ از راهنمایی‌ باز می‌ماند دست‌ به‌ دامن‌ مردگان‌ برکشیده‌ و برجسته‌ میزدند. همه‌ی‌ پیش‌ گوها بر مزار پهلوانان‌ جای‌ داشتند، آنان‌ از «تمیس‌» راهی‌ که‌ باید در پیش‌ گرفت‌ یا به‌ همان‌ شیوه‌ای‌ که‌ امروزه‌ روحانیون‌ می‌کنند و می‌گویند اراده‌ی‌ خدا چیست‌ سخن‌ می‌گفتند». کاهنان‌ و کاهن‌ بانوان‌ پرستشگاهها در یک‌ طبقه‌ یکی‌ نشده‌ بودند و نیروی‌ طبقه‌ی‌ اجتماعی‌ نداشتند. طبقه‌ی‌ اشراف‌ و طبقه‌ی‌ مردم‌ عادی‌ گاهی‌ با هم‌ یکی‌ می‌شدند و حکومت‌ را اداره‌ می‌کردند. در بسیاری‌ از کشور شهرها شمار بندگان‌ و بیگانگان‌ آزاد از شهریان‌ یعنی‌ اشراف‌ و مردم‌ عادی‌ بسیار بیشتر بود. اما حکومت‌ تنها در دست‌ همان‌ دو طبقه‌ بود. حکومت‌ این‌ دو طبقه‌ چه‌ به‌ بندگان‌ و بیگانگان‌ وقعی‌ می‌گذاشت‌ و چه‌ نمی‌گذاشت‌ امور کشور را در دست‌ داشت‌ و حکومت‌ مطلق‌ می‌کرد.
5-8- ساختمان‌ اجتماعی‌ یونانی‌ با ساختمان‌ اجتماعی‌ پادشاهیهای‌ شرقی‌ تفاوت‌ فراوان‌ داشت‌. اهمیت‌ خاص‌ شهریان‌ یونانی‌، کمابیش‌ نگرنده‌ را به‌ یاد اهمیت‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌ روزگار اخیر کشور یهود می‌اندازد. اما از لحاظ‌ انبیاء و کاهنان‌ یونان‌ با یهود و نیز حکومت‌ عامی‌ یهود هیچ‌ قابل‌ قیاس‌ نیست‌.
  
  
باید گفت‌ که‌ نخستین‌ علت‌ پیدایش‌ هنر میلی‌ است‌ که‌ انسان‌ به‌ زیبا جلوه‌ دادن‌ خود دارد. این‌ کار در واقع‌ شبیه‌ است‌ به‌ عملی‌ که‌ حیوانات‌ در حین‌ جفت‌گیری‌ می‌کنند، و حیوان‌ نر بال‌ و پر رنگین‌ خود را در مقابل‌ ماده‌ می‌گستراند. همان‌گونه‌ که‌ حب‌ ذات‌ و حب‌ محبوب‌، هر وقت‌ شدید شود و از اندازه‌ بگذرد، به‌ دوستی‌ تمام‌ طبیعت‌ سر می‌زند، همان‌ گونه‌ هم‌، میل‌ ایجاد زیبایی‌ از جهان‌ شخصی‌ تجاوز می‌کندو تمام‌ دنیای‌خارجی‌ را..................................................................................
فرا می‌گیرد. روح‌ بشر می‌خوهد احساسات‌ ضمیر خود را با قالبهای‌ مجسم‌ و مادی‌ تعبیرکند؛ به‌ همین‌ جهت‌ است‌ که‌ رنگ‌ و شکل‌ را وسیله‌ی‌ این‌ تعبیر قرار می‌دهد. به‌ این‌ ترتیب‌، هنر وقتی‌ آغاز می‌کند که‌ انسان‌ به‌ فکر تزیین‌ اشیاء می‌افتد؛ شاید نخستین‌ مرحله‌ای‌ که‌ انسان‌ این‌ احساس‌ خود را، در آن‌، لباس‌ تجلی‌ پوشانیده‌ مرحله‌ی‌ کوزه‌گری‌ بوده‌ است‌. درست‌ است‌ که‌ چرخ‌ کوزه‌گری‌، مانند خط‌نویسی‌ و ایجاد حکومت‌، زاییده‌ی‌ دوره‌های‌ تاریخی‌ است‌، مردم‌ اولیه‌ - و اگر صحیح‌تر بخواهیم‌، زنان‌ اولیه‌ - پیش‌ از آنکه‌ این‌ چرخ‌ به‌ وجود بیاید، توانسته‌اند صنعت‌ کوزه‌گری‌ را به‌ مرحله‌ی‌ هنر برسانند، و با خاک‌ و آب‌ و دستهای‌ ماهر خود صورتهایی‌ پرداخته‌اند که‌ عقل‌ در آن‌ حیران‌ می‌ماند؛ برای‌ نمونه‌ در این‌ خصوص‌، باید از کوزه‌هایی‌ که‌ مردم‌ قبیله‌ی‌ بارونگا، در آفریقای‌ جنوبی‌ یا هندی‌شمردگان‌ پوئبلو ساخته‌اند نام‌ ببریم‌.

.......................................................................................................................................................................................- هنگامی‌ که‌ کوزه‌گر بر روی‌ ظرفهای‌ ساخته‌ی‌ خود نقشهای‌ رنگینی‌ نقش‌ می‌کرد، در واقع‌ هنر نقاشی‌ را به‌ وجود می‌آورد؛ چه‌، در نزد ملل‌ اولیه‌، هنر نقاشی‌ هنر خاصی‌ به‌ شمار نمی‌رفت‌، بلکه‌ از متعلقات‌ کوزه‌گری‌ و مجسمه‌ سازی‌ محسوب‌ می‌شد. مردم‌ فطری‌ الوان‌ مختلف‌ را با گلهای‌ رس‌ رنگارنگ‌ می‌ساختند، مثلاً، ساکنان‌ جزایر آندامان‌، برای‌ ساختن‌ رنگ‌، گل‌ اخرا را با روغن‌ یا پیه‌ مخلوط‌ می‌کردند. و با این‌ رنگها سلاح‌ و اثاث‌ خانه‌ و ظروف‌ و لباسها و حتی‌ خانه‌های‌ خود را رنگ‌ می‌زدند. بسیاری‌ از قبایل‌ شکارورز آفریقا یا اقیانوسیه‌، بر دیوار غارها یا بر روی‌ سنگهای‌ نزدیک‌ مساکن‌ خود، تصاویری‌ بسیار عالی‌ از حیواناتی‌ که‌ در شکار آنها بوده‌اند رسم‌ کرده‌اند که‌ هنوز باقی‌ است‌.

..............................................................................................................................- مجسمه‌ سازی‌ نیز، مانند نقاشی‌، از فن‌ کوزه‌ گری‌ نتیجه‌ شده‌: کوزه‌گر به‌ زودی‌ دریافت‌ که‌ نه‌ فقط‌ می‌تواند ظرفهای‌ مفید بسازد، بلکه‌ ممکن‌ است‌ صورت‌ و مجسمه‌ای‌ از اشخاص‌ را تهیه‌ کند که‌ به‌ عنوان‌ طلسم‌ و جادو به‌ کار رود؛ پس‌ از آن‌ کم‌کم‌، به‌ این‌ فکر افتاد که‌ خود این‌ صورتهای‌ ساخته‌ شده‌ می‌تواند وسیله‌ی‌ حظ‌ بصر باشد و زیبایی‌ را نمایش‌ دهد. اسکیموها، با شاخ‌ گوزن‌ و عاج‌ فیلهای‌ دریایی‌، مجسمه‌های‌ کوچک‌ حیوان‌
و انسان‌ را می‌سازند. همین‌ طور انسان‌ اولیه‌ احتیاج‌ داشت‌ که‌ کوخ‌ خود را با علامتی‌ ممتاز سازد. یا پایه‌ی‌ توتم‌ پاگوری‌ را با مجسمه‌ کوچکی‌، که‌ نماینده‌ی‌ معبود یا مرده‌ی‌ اوست‌، مشخص‌ کند. اول‌ به‌ این‌ اندازه‌ راضی‌ بود که‌ خطوط‌ صورت‌ را بر روی‌ چوب‌ نقش‌ کند، پس‌ از آن‌ به‌ ساختن‌ مجسمه‌ی‌ سر پرداخت‌، و سپس‌ به‌ این‌ فکر افتاد که‌ تمام‌ قطعه‌ چوب‌ را به‌ شکل‌ مجسمه‌ بتراشد؛ از همین‌ عمل‌، که‌ برای‌ مشخص‌ ساختن‌ گور پدران‌ آغاز شده‌ بود، عمل‌ مجسمه‌ سازی‌ به‌ صورت‌ هنری‌ پیدا شد. به‌ همین‌ ترتیب‌ است‌ که‌ مردم‌ قدیم‌ جزیره‌ی‌ ایستر مجسمه‌های‌ عظیمی‌ بر روی‌ مقابر مردگان‌ خود نصب‌ کرده‌اند که‌ هر مجسمه‌ فقط‌ از یک‌ قطعه‌ سنگ‌ ساخته‌ شده‌؛ صدها از این‌ مجسمه‌ها موجود است‌ که‌ بلندی‌ بعضی‌ از آنها به‌ شش‌ متر می‌رسد؛ و در میان‌ آنها - که‌ افتاده‌ و خرد شده‌ - مجسمه‌ی‌ تا 18 متر هم‌ دیده‌اند. .................................................................................................

..........................................................................................................................................آیا فن‌ معماری‌ چگونه‌ پیدا شده‌ است‌؛ البته‌ نمی‌توان‌ این‌ اسم‌ را بر عمل‌ ساختن‌ کوخهای‌ گلی‌ دوره‌های‌ اولیه‌ اطلاق‌ کرد، چه‌ مقصود از معماری‌ تنها ساختن‌ خانه‌ نیست‌، بلکه‌ منظور از این‌ کلمه‌ ساختمان‌ بناهای‌ زیبا و عالی‌ است‌. می‌توان‌ چنین‌ تصور کرد که‌ معماری‌ از روزی‌ پیدا شده‌ که‌ مردی‌ یا زنی‌ به‌ فکر آن‌ افتاده‌ است‌ که‌ خانه‌ای‌ که‌ می‌سازد، علاوه‌ بر اینکه‌ برای‌ زندگی‌ مفید باشد، از لحاظ‌ ظاهر هم‌ زیبا و دلپسند باشد. و شاید این‌ فکر تزیین‌ خانه‌، پیش‌ از آنکه‌ به‌ خانه‌های‌ مسکونی‌ تعلق‌ گرفته‌ باشد، در مورد مقابر عملی‌ شده‌ باشد؛ در همان‌ حین‌ که‌ از میله‌ی‌ تذکاری‌ بالای‌ گور، فن‌ مجسمه‌ سازی‌ بیرون‌ آمده‌، خود گور نیز به‌ صورت‌ معبد درآمده‌ است‌؛ چه‌ مردگان‌، در نزد ملل‌ اولیه‌، مهم‌تر و قوی‌تر از زندگان‌ به‌ شمار می‌رفته‌اند. علاوه‌ بر آن‌، مردگان‌ ناچار برای‌ ابد در یک‌ خانه‌ سکونت‌ می‌کنند، در صورتی‌ که‌ زندگان‌ دائماً از اینجا به‌ آنجا می‌روند و خانه‌ی‌ دائمی‌ چندان‌ به‌ کارشان‌ نمی‌خورد.................................................................................................................

موسیقی‌ بیش‌ از مجسمه‌ سازی‌
......................................................................................................................................- قطعی‌ است‌ که‌ انسان‌، از زمانهای‌ بسیار دور، و شاید پیش‌ از آنکه‌ به‌ فکر مجسمه‌ سازی‌ و بنای‌ مقبره‌ بیفتد، از نغمات‌ لذت‌ می‌برده‌ و از بانگ‌ و چهچهه‌ی‌ حیوانات‌ و جستن‌ و منقار کوفتن‌ آنها تقلید کرده‌ و از این‌ میان‌ به‌ آواز و رقص‌ پی‌ برده‌ است‌؛ شاید هم‌ مثل‌ حیوان‌، پیش‌ از آنکه‌ به‌ سخن‌ درآید، به‌ آواز خواندن‌ پرداخته‌ باشد؛ و بعید نیست‌ که‌ فن‌ رقصیدن‌ درست‌ معاصر با آواز خواندن‌ بوده‌ باشد. در واقع‌، هیچ‌ هنری‌ نیست‌ که‌ بیشتر و بهتر
از رقص‌ خصوصیتها و اخلاق‌ مردم‌ اولیه‌ را جلوه‌ گر سازد: رقص‌ به‌ قدری‌ تکامل‌ و تغییر پیدا کرده‌ و از سادگی‌ اولیه‌ی‌ خود دور شده‌ و حالت‌ تعقید پیدا کرده‌ که‌ رقصهای‌ مردم‌ متمدن‌ هرگز به‌ پای‌ آن‌ نمی‌رسد. جشنهای‌ بزرگ‌، در میان‌ قبایل‌، با رقص‌ دسته‌ جمعی‌ یا انفرادی‌ آغاز می‌شود؛ همین‌ طور جنگهای‌ بزرگ‌ با گامها و سرودهای‌ جنگی‌ شروع‌ می‌گردد؛ و اجتماعات‌ بزرگ‌ دینی‌ آمیخته‌ای‌ از آواز و نمایش‌ و رقص‌ است‌. آنچه‌ امروز درنظر ما بازی‌ و تفریح‌ به‌ نظر می‌رسد، بی‌گمان‌، برای‌ انسان‌ اولیه‌ از امور جدی‌ به‌ شمار می‌رفته‌ است‌؛ هنگامی‌ که‌ می‌رقصیدند، تنها قصدشان‌ خوشگذرانی‌ و لذت‌ نبود، بلکه‌ می‌خواستند به‌ طبیعت‌ و خدایان‌ چیزهایی‌ را تلقین‌ کنند و به‌ وسیله‌ی‌ رقص‌، طبیعت‌ را به‌ خواب‌ مغناطیسی‌ درآورده‌، به‌ زمین‌ دستور دهند که‌ حاصل‌ خوبی‌ به‌ بار آورد. سپنسر ریشه‌ی‌ رقص‌ را در تشریفاتی‌ می‌داند که‌ هنگام‌ بازگشت‌ یک‌ رئیس‌ پیروز شده‌ از میدان‌ جنگ‌ به‌ موقع‌ اجرا گذاشته‌ می‌شده‌؛ ولی‌ فروید آن‌ را تعبیری‌ طبیعی‌ از شهوات‌ جنسی‌ می‌داند و می‌گوید که‌ رقص‌ فنی‌ است‌ که‌ به‌ شکل‌ دسته‌ جمعی‌، حس‌ عشق‌ را برمی‌انگیزد. اگر به‌ این‌ دو، نظریه‌ی‌ محدود سابق‌ را که‌ رقص‌ از جشنها و آداب‌ و مناسک‌ دینی‌ تولید شده‌، بیفزاییم‌ و هر سه‌ نظریه‌ را، با هم‌ ریشه‌ی‌ پیدایش‌ رقص‌ بدانیم‌ گویا به‌ بهترین‌ توجیه‌ در این‌ باره‌ رسیده‌ باشیم‌. ......................................................................................................................

................................رقص‌، زاییده‌ موسیقی‌ است‌
..........................................................................................................................- می‌توان‌ گفت‌ که‌ نواختن‌ آلات‌ موسیقی‌، و هنر نمایش‌ نیز از رقص‌ تولید شده‌ است‌؛ ظاهراً میل‌ اینکه‌ رقص‌ آهنگ‌ خاصی‌ داشته‌ باشد و در فواصل‌ معین‌، اصوات‌ اضافی‌ با آن‌ همراهی‌ کند و اثرش‌ را شدیدتر سازد سبب‌ پیدایش‌ آلات‌ موسیقی‌ شده‌ است‌؛ کما اینکه‌، برای‌ نیرومند ساختن‌ احساسات‌ وطنی‌ یا جنسی‌ به‌ وسیله‌ی‌ بانگها یا نغمات‌ موزون‌، پیداشدن‌ چنین‌ اسبابهایی‌ ضرور می‌نموده‌ است‌. البته‌ اصواتی‌ که‌ از آلات‌ موسیقی‌ اولیه‌ می‌توانسته‌اند بیرون‌ بیاورند محدود بوده‌، ولی‌ این‌ ادوات‌ از لحاظ‌ نوع‌ و شکل‌، صورتهای‌ بی‌شماری‌ داشته‌ است‌. انسان‌ اولیه‌ تمام‌ موهبت‌ خود را به‌ کار انداخته‌ و از شاخ‌، پوست‌، صدف‌، عاج‌ حیوانات‌، برنج‌، مس خیزران‌، و چوب‌ انواع‌ مختلف‌ بوق‌، طبل‌، نی‌، شیپور، سنج‌، زنگ‌، و غیره‌ ساخته‌ و این‌ آلات‌ مختلف‌ رابا رنگها
و نقشها و کنده‌ کاریها زینت‌ بخشیده‌ است‌. از زه‌ کمان‌ قدیمی‌ دهها نوع‌ آلات‌ موسیقی‌ درست‌ شده‌، که‌ ساده‌ترین‌ آنها چنگ‌ کهن‌ است‌ که‌ امروز به‌ صورت‌ عالی‌ ویولون‌ و پیانو درآمده‌ است‌. کم‌کم‌، در میان‌ قبایل‌ کسانی‌ پیدا شدند که‌ کارشان‌ رقصیدن‌ و آواز خواندن‌ بود؛ رفته‌ رفته‌، مردم‌ به‌ صورت‌ مبهمی‌ مفهوم‌ گام‌ موسیقی‌ را فهمیدند؛ تقریباً همه‌ی‌ گامهایی‌ که‌ مورد استعمال‌ آن‌ مردم‌ بود از نوع‌ گام‌ مینور بوده‌ است‌. .........................................................................................................

رقص‌ و تقلید حیوانات‌
.................................................................................................................................... انسان‌ «وحشی‌»، از ترکیب‌ موسیقی‌ و آواز و رقص‌، هنر نمایش‌ و اپرا را ابداع‌ کرد. در میان‌ مردم‌ اولیه‌، رقص‌ در بیشتر اوقات‌ حالت‌ تقلیدی‌ داشته‌ و از تقلید حرکات‌ حیوان‌ و انسان‌ تجاوز نمی‌کرده‌ است‌؛ رفته‌ رفته‌، برای‌ آن‌ ترقی‌ حاصل‌ شد، و به‌ وسیله‌ی‌ آن‌ افعال‌ و حوادث‌ را موضوع‌ تقلید در رقص‌ قرار دادند. بعضی‌ از قبایل‌ استرالیا رقص‌ جنسی‌ خاص‌ داشتند: اطراف‌ گودالی‌ را شاخه‌های‌ درخت‌ می‌نشاندند و آن‌ را رمزی‌ از فرج‌ زن‌ قرار می‌دادند، پس‌ از آن‌ به‌ حرکات‌ عاشقانه‌ی‌ رقص‌ پرداخته‌؛ نیزه‌های‌ خود را به‌ طرف‌ گودال‌ دراز می‌کردند و به‌ این‌ ترتیب‌، عمل‌ جنسی‌ را نمایش‌ می‌دادند؛ بومیان‌ شمال‌ غربی‌ استرالیا مرگ‌ و زنده‌ شدن‌ پس‌ از مرگ‌ را به‌ شکل‌ خاصی‌ نمایش‌ می‌دادند که‌ فقط‌ از لحاظ‌ سادگی‌ با نمایشهای‌ معمایی‌ قرون‌ وسطی‌ یا نمایشهای‌ عاطفی‌ عصر جدید متفاوت‌ بود: رقص‌ کنندگان‌، با حرکت‌ ملایمی‌، سر خود را به‌ طرف‌ زمین‌ خم‌ می‌کردند و آن‌ را در میان‌ شاخه‌های‌ درختی‌ که‌ در دست‌ داشتند پنهان‌ می‌ساختند و به‌ این‌ ترتیب‌، مرگ‌ را مجسم‌ می‌کردند؛ در این‌ هنگام‌، رئیس‌ دسته‌ اشاره‌ای‌ می‌کرد و همه‌ ناگهان‌ سربر می‌داشتند و با شدت‌ و حدتی‌ به‌ رقص‌ و خواندن‌ می‌پرداختند و با این‌ عمل‌ خود بعث‌ و زندگی‌ دوباره‌ را نمایش‌ می‌دادند. به‌ این‌ شکل‌، یا نظایر آن‌، هزاران‌ گونه‌ نمایش‌ صامت‌ (پانتومیم‌) انجام‌ می‌دادند تا بزرگ‌ترین‌ حوادث‌ قبیله‌ یا کارهای‌ حیات‌ یک‌ فرد را مجسم‌ سازند. هنگامی‌ که‌ نغمه‌پردازی‌ از این‌گونه‌ نمایشها جدا می‌شد، رقص‌ به‌ تئاتر مبدل‌ گردید و به‌ این‌ ترتیب‌ یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ صورتهای‌ هنری‌ در عالم‌ پیدا شد.
  
  
ظن‌ غالب‌ آن‌ است‌ که‌ لباس‌، در ابتدا، برای‌ زینت‌ ایجاد شده‌ و بیشتر برای‌ آن‌ بوده‌ است‌ که‌ یا از ارتباط‌ جنسی‌ جلو گیرد یا آن‌ را تشدید کند، نه‌ برای‌ آنکه‌ دافع‌ سرما باشد یا عورت‌ را بپوشاند. کیمبرها چنان‌ عادت‌ داشتند که‌ لخت‌ و عریان‌ روی‌ برف‌ بخوابند و بلغزند؛ هنگامی‌ که‌ داروین‌ بر یکی‌ از فوئجیان‌ از سرما رحمت‌ آورد و لباس‌ پنبه‌ای‌ سرخ‌ رنگی‌ به‌ او داد، آن‌ مرد لباس‌ را پاره‌پاره‌ کرد و هر پاره‌ را به‌ یکی‌ از یاران‌ خود بخشید و همه‌ با آن‌ تکه‌ها خود را زینت‌ کردند؛ به‌ گفته‌ی‌ کوک‌ «این‌ مردم‌ از برهنه‌ بودن‌ کمال‌ خرسندی‌ را دارند و همه‌ در فکر زیبایی‌ هستند» همچنین‌ زنان‌ قبیله‌ای‌ در اورنیوکو، هنگامی‌ که‌ مبلغان‌ مسیحی‌ به‌ آنان‌ لباس‌ می‌دادند، آن‌ لباسها را به‌ شکل‌ نوار پاره‌ کرده‌، دور گردنهای‌ خود می‌آویختند و می‌گفتند که‌ «از لباس‌ پوشیدن‌ عار دارند» یکی‌ از مؤلفان‌ راجع‌ به‌ مردم‌ برزیل‌ قدیم‌ می‌نویسد که‌ معمولاً برهنه‌ به‌ سر می‌برند، و بر گفته‌ی‌ خود چنین‌ می‌افزاید که‌: «بعضی‌ از آنان‌ اینک‌ لباس‌ می‌پوشند، ولی‌ این‌ پوشیدن‌ بیشتر از لحاظ‌ جلفی‌ است‌ و از آن‌ جهت‌ که‌ مجبورند این‌ کار را بکنند، نه‌ از آن‌ جهت‌ که‌ بخواهند خود را بپوشانند و ستر عورت‌ کنند... به‌ همین‌ جهت‌، هر وقت‌ از محل‌ خود خارج‌ می‌شوند، لباسی‌ که‌ می‌پوشند فقط‌ تا زیر شکمشان‌ را می‌پوشاند، و باقی‌ لباسها را در کوخ‌ خود می‌گذارند؛ بعضی‌ از آنها عرقچینی‌ نیز بر سر خود می‌نهند». هنگامی‌ که‌ مقرر شد تا لباس‌، علاوه‌ بر زینت‌، چیز دیگری‌ باشد، نشانه‌ی‌ این‌ گردید که‌ زن‌ لباس‌ پوشیده‌ شوهر دارد و نسبت‌ به‌ شوهر خود وفادار
است‌؛ یا برای‌ این‌ به‌ کار رفت‌ که‌ قالب‌ جمالی‌ زن‌ را بهتر مجسم‌ سازد. اغلب‌ اوقات‌ مشاهده‌ می‌کنیم‌ که‌ زن‌ ساده‌ی‌ اولیه‌ از لباس‌ همان‌ چیز را می‌خواست‌ که‌ زنان‌ پیشرفته‌ی‌ عصرهای‌ بعد از آن‌ می‌خواهند؛ به‌این‌ معنی‌ که‌ مقصود وی‌ آن‌ نیست‌ که‌ لباس‌ برهنگی‌ او را بپوشاند، بلکه‌ چنان‌ می‌خواهد که‌ لباس‌ لطف‌ اندام‌ او را در نظر دیگران‌ آشکارتر نمایش‌ دهد؛ راستی‌ که‌ همه‌ چیز در تغییر است‌، مگر زن‌ و مرد! .................................................................................................................................................

زیبایی‌ برتر از پوشش‌
..................................................................................................................................................- هر دو جنس‌ زن‌ و مرد، پیش‌ از آنکه‌ به‌ فکر پوشاندن‌ خود بیفتد، در بند زینت‌ خود بوده‌اند؛ بازرگانی‌ اولیه‌ کمتر به‌ ضروریات‌ می‌پرداخت‌، بلکه‌ عمل‌ عمده‌ی‌ آن‌ در خصوص‌ ادوات‌ زینت‌ و اسباب‌ باری‌ بود؛ جواهرات‌ از کهن‌ترین‌ عناصر مدنیت‌ به‌ شمار می‌رود، و در مقبره‌هایی‌ که‌ از بیست‌ هزار سال‌ قبل‌ به‌ یادگار مانده‌ گردنبندهایی‌ از صدف‌ و دندان‌ حیوانات‌ یافته‌اند. زینت‌ آلات‌، که‌ ابتدا ساده‌ و کم‌ حجم‌ بوده‌، رفته‌ رفته‌ بزرگ‌تر می‌شده‌ و همیشه‌ در زندگی‌ نقش‌ عظیمی‌ داشته‌ است‌. زنان‌ قبیله‌ی‌ گالا از انگشتریهایی‌ استفاده‌ می‌کردند که‌ وزن‌ هر یک‌ سه‌ کیلوگرم‌ بود، و بعضی‌ از زنان‌ دینکا با خود پنجاه‌ کیلوگرم‌ جواهر و اسباب‌ زینت‌ همراه‌ داشتند. یکی‌ از زنان‌ مجلل‌ آفریقایی‌ از انگشتریهای‌ مسین‌ بزرگی‌ استفاده‌ می‌کرد که‌ در آفتاب‌ گرم‌ می‌شد، و به‌ همین‌ جهت‌ ناچار شد کنیزی‌ به‌ خدمت‌ آورد که‌ بر او سایه‌ افکند و در گرما او را باد بزند. ملکه‌ی‌ طایفه‌ی‌ وابونیا، به‌ دور گردن‌ خود حلقه‌ی‌ مسینی‌ داشته‌ است‌ به‌ وزن‌ ده‌ کیلو، به‌ همین‌ جهت‌ ناچار بوده‌ است‌ بیشتر اوقات‌ را به‌ حال‌ درازکشیده‌ بر روی‌ زمین‌ به‌ سر برد. زنان‌ فقیر، که‌ جواهرات‌ سبک‌ وزن‌ داشتند، سعی‌ می‌کردند، در طرز راه‌ رفتن‌، از کسانی‌ که‌ جواهرات‌ سنگین‌ وزن‌ دارند تقلید کنند تا به‌ این‌ ترتیب‌، آبرویی‌ به‌ دست‌ آورند
  
  
بشر، حرف‌زدن‌ را با لال‌ بازی‌ شروع‌ کرد!
...................................................................................................................................................- احتمال‌ اینکه‌ زمانی‌ زبانی‌ واحد و مشترک‌ میان‌ آدمیان‌ بوده‌ است‌ وجود ندارد. از زبان‌ مردم‌ دوران‌ پارینه‌ سنگی‌ هیچ‌ آگاهی‌ نداریم‌. حتی‌ نمی‌دانیم‌ که‌ آیا مردم‌ آن‌ دوران‌، آزادانه‌ با زبان‌، بیان‌ مقصود می‌کرده‌اند یا نه‌؟ از نقاشیهای‌ مردم‌ پارینه‌ سنگی‌ بر ما آشکار شده‌ که‌ این‌ مردم‌ سخت‌ به‌ شکلها و حرکات‌ توجه‌ داشتند و چنین‌ پنداشته‌اند که‌ ایشان‌ بیشتر با حرکات‌ دست‌ و صورت‌ و دیگر اندامهای‌ آنچه‌ می‌خواستند بیان‌ می‌کرده‌اند. شاید کلماتی‌ که‌ مردم‌ کهن‌ به‌ کار می‌برده‌اند بیشتر فریاد هراس‌ و شهوت‌ و هیجان‌ و نام‌ و چیزهای‌ محسوس‌ بوده‌ و در بسیاری‌ از مواد شاید این‌ صداها تقلیدی‌ بوده‌ از صدای‌ آن‌ چیزها یا صداهایی‌ که‌ به‌ آن‌ چیزها بستگی‌ داده‌ شده‌ بود. سرآرتور اوانس‌ (Sir Arthur Evans) می‌گوید که‌ زبان‌ علامتی‌ در آمریکا زودتر از سخن‌ گفتن‌ پدید آمده‌ است‌. از آن‌رو که‌ زبان‌ علامتی‌ در میان‌ همه‌ی‌ سرخ‌ پوستان‌ آمریکای‌ شمالی‌ یکسان‌ و زبان‌ آوایی‌ گوناگون‌ است‌. نخستین‌ زبانها شاید مجموعه‌ای‌ بودند از کلمات‌ شگفتی‌ و هراس‌انگیز و شهوی‌ و هیجانی‌ و نام‌ چیزها. شاید نامهای‌ واحد را بافشارها و قطع‌ و وصلهای‌ صوتی‌ برای‌ رساندن‌ مفهومهای‌ گوناگون‌ ادا می‌کردند. مثلاً مردم‌ پارینه‌ سنگی‌ واژه‌ای‌ برای‌ «اسب‌» یا «خرس‌» داشتند. آن‌ گاه‌ با فشارها و ژستها می‌رساندند که‌ «خرس‌» می‌رود یا «خرس‌» را باید شکار کرد یا «خرس‌ مرده‌» یا «خرس‌ اینجا بود» یا «خرس‌ این‌ کار را کرد» و مانند اینها........................................................................................................................................

زبانهای‌ کهن‌ خیلی‌ کم‌، واژه‌ داشتند
.....................................................................................................................................- با گذشتن‌ زمانهای‌ دراز آدمیان‌ روش‌ بیان‌ عمل‌ و رابطه‌ی‌ میان‌ مفاهیم‌ مختلف‌ را ساختند. زبانهای‌ امروزی‌ هزارها واژه‌ دارد، اما کهن‌ترین‌ زبانها تنها چند صد واژه‌ داشتند. گفته‌ شده‌ است‌ که‌ روستاییان‌ امروز تنها با یک‌ هزار واژه‌ یا چیزی‌ کمتربیان‌ مقصود می‌کنند و سخن‌ می‌گویند و به‌ خوبی‌ می‌توان‌ پذیرفت‌ که‌ حتی‌ مردم‌ آغاز نوسنگی‌ مجموعه‌ی‌ لغاتی‌ بس‌ محدود و انگشت‌ شمار داشتند. شاید مردم‌ آن‌ روزگار با هم‌ به‌ بحث‌ و مکالمه‌ و توصیف‌ چیزها نمی‌پرداختند. برای‌ نقل‌ حوادث‌ دست‌ به‌ پای‌ کوبی‌ و ادا در آوردن‌ می‌زدند. نیروی‌ شمارش‌ ایشان‌ نیز بسیار محدود بود............................................................................................................................................

دستورگر زبان‌ چقدر پیشینه‌ دارد؟
.........................................................................................................................................- پیشرفت‌ سخن‌ گفتن‌ نخست‌ بسیار آهسته‌ بود و ضوابط‌ دستور زبان‌ و بیان‌ اندیشه‌های‌ ژرف‌ شاید بسیار دیر پدیدار شده‌ باشد، مثلاً شاید در زمان‌ 400 یا 500 نسل‌ پیش‌. ....................................................................................................................................................

زبانهای‌ آریایی‌
...................................................................................................................................- زبان‌شناسان‌ می‌گویند که‌ نتوانسته‌اند با قاطعیت‌ صفات‌ مشترکی‌ در میان‌ همه‌ی‌ زبانهای‌ آدمیان‌ بیابند. در سرزمینهای‌ پهناوری‌ گروههایی‌ از زبانها یافته‌اند که‌ ریشه‌ی‌ واژه‌های‌ آنها یکی‌ است‌ و روش‌ بیان‌ مقصود و اندیشه‌ در میان‌ آنها یکسان‌ است‌، اما در جاهای‌ دیگر زبانهایی‌ یافته‌اند که‌ میان‌ آنها حتی‌ در ساختمان‌ اساسی‌ آنها سازگاری‌ نیست‌ و در میان‌ عمل‌ و روابط‌ یکسان‌ نیستند و ضوابط‌ دستوری‌ آنها هم‌ کاملاً با یکدیگر متفاوت‌ است‌............................................................................................................................

مردمانی‌ با اندیشه‌ و زبان‌
......................................................................................................................................- یک‌ گروه‌ بزرگ‌ زبانهایی‌ که‌ تقریباً در سراسر اروپا تا هند رواج‌ دارند مشتملند بر انگلیسی‌ و فرانسوی‌ و آلمانی‌ و اسپانیایی‌ و ایتالیایی‌ و یونانی‌ و روسی‌ و فارسی‌ و زبانهای‌ گوناگون‌ هندی‌، این‌ زبانها را هند و اروپایی‌ یا آریایی‌ خوانند، ریشه‌های‌ اصلی‌ و ضوابط‌ دستوری‌ یکسانی‌ در آنها می‌توان‌ یافت‌. مثلاً واژه‌ی‌ Father و Mother انگلیسی‌ را Vater و Mutter آلمانی‌ و Pater و Mater لاتین‌ و Pater و Mater یونانی‌ و Pإre و Mإre فرانسوی‌ و Hair و Mair ارمنی‌ و Pitar و Matar سانسکریت‌ و مانند آنها بسنجید. بر همین‌ اساس‌ واژه‌های‌ زبانهای‌ آریایی‌ با قاعده‌ی‌ خاصی‌ از یکدیگر متفاوت‌ می‌شوند. مثلاً F در زبانهای‌ ژرمانیک‌ در لاتین‌ P است‌ و از قانونی‌ پیروی‌ می‌کنند که‌ به‌ نام‌ قانون‌ گریم‌ معروف‌ است‌. این‌ زبانها چیزهای‌ گوناگونی‌ نیستند، بلکه‌ از ریشه‌های‌ واحدی‌ گوناگونیهایی‌ پدید آمده‌ و زبانهای‌ مختلف‌ شده‌ است‌ و مردمی‌ که‌ به‌ این‌ زبانها سخن‌ می‌گویند روش‌ اندیشه‌ای‌ یکسان‌ دارند. ...............................................................................................................................................

زبان‌ آریایی‌ در 8000 سال‌ پیش‌ شکل‌ گرفت‌
.........................................................................................................................................- زمانی‌ در گذشته‌ی‌ دور در عصر نوسنگی‌ مثلاً 8000 سال‌ پیش‌ یا بیشتر شاید یک‌ زبان‌ واحد اصلی‌ بود، که‌ همه‌ی‌ این‌ زبانهای‌ آریایی‌ از آن‌ برآمده‌اند. در جایی‌ در میان‌ اروپای‌ میانه‌ و آسیای‌ غربی‌ شاید مردمی‌ از قبایل‌ مختلف‌ سرگردان‌ بودند و با هم‌ آن‌ چنان‌ در آمیخته‌ بودند که‌ یک‌ زبان‌ در میانشان‌ به‌ کار برده‌ می‌شد. برای‌ آسانی‌ سخن‌ بهتر است‌ ایشان‌ را آریایی‌ بنامیم‌. سرجانستون‌ ایشان‌ را «آریاییان‌ روسی‌» نامیده‌ است‌. ایشان‌ بیشتر به‌ نژادهای‌ گروه‌ سفید و مو بور و آبی‌ چشم‌ و پاره‌ی‌ فرعی‌ مردم‌ شمال‌ یا نژاد نوردیک‌ بستگی‌ دارند.
  
  
   1   2   3   4   5   >>   >